زندگی همین حالاست...


در سمت توام

دلم باران ، دستم باران
دهانم باران ، چشمم باران

روزم را با بندگی تو پا گشا می کنم ...

هر اذانی که می وزد
پنجره ها باز می شوند

یاد تو کوران می کند ...

هر اسم تو را که صدا می زنم
ماه در دهانم هزار تکه می شود ...

کاش من همه بودم
کاش من همه بودم

با همه دهان ها تو را صدا می زدم ...

کفش های ماه را به پا کرده ام
دوباره عازم توام ...

تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است

زندگی با توست

زندگی همین حالاست...
زندگی همین حالاست...

"محمد صالح علاء"

"از دوست داشتن"


امشب از آسمان ديده ي تو
روي شعرم ستاره مي بارد

در سکوت سپيد کاغذها
پنجه هايم جرقه مي کارد

شعر ديوانه ي تب آلودم
شرمگين از شيار خواهش ها

پيکرش دوباره مي سوزد
عطش جاودان آتش ها

آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان کار نا پيداست

من به پايان دگر نينديشم
که همين دوست داشتن زيباست

از سياهي چرا حذر کردن
شب پر از قطره هاي الماس است

آنچه از شب بجاي مي ماند
عطر سکر اور گل ياس است

آه بگذار گم شوم در تو
کس نيابد زمن نشانه ي من

روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه ي من

آه بگذار زين دريچه ي باز
خفته در پرنيان روياها

با پر روشني سفر گيرم
بگذرم از حصار دنياها

داني از زندگي چه مي خواهم
من تو باشم تو پاي تا سر تو

زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو بار ديگر تو

آنچه در من نهفته دريايي ست
کي توان نهفتنم باشد

با تو زين سهمگين طوفاني
کاش ياراي گفتنم باشد

بس که لبريزم از تو مي خواهم
بدوم در ميان صحرا ها

سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج درياها

بس که لبريزم از تو مي خواهم
چون غباري ز خود فرو ريزم

زير پاي تو سر نهم آرام
به سبک سايه ي تو آويزم

آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست

من به پايان دگر نينديشم
که همين دوست داشتن زيباست

 
                                                                                                                         "فروغ فرخزاد"