"مهتاب و سرشکی بهم آمیخته بودیم "
مهتاب و سرشکی بهم آمیخته بودیم
خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم
دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز
خوش آتش و آبی بهم آمیخته بودیم
با گریه ی خونین من و خنده ی مهتاب
آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم
از چشم تو سر مست و به بالای تو همدست
صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم
زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش
ما رشته ی مهر از همه بگسیخته بودیم
" شهریار "
+ نوشته شده در یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸ ساعت 11:54 PM توسط
|