"اي آفتاب هالهاي از روي ماه تو"
اي آفتاب هالهاي از روي ماه تو
مه برلب افق لبهاي از کلاه تو
لرزنده چون کواکب گاه سپيده دم
شمع شبي سياهم و چشمم به راه تو
کي ميرسي به پرچم خونين چون شفق
خورشيد و مه سري به سنان سپاه تو
اي دل فريب جادوي مهتاب شب مخور
زلفش کشيده نقشهي روز سياه تو
شاها به خاکپاي تو گلها شکفتهاند
ما هم يکي شکسته و مسکين گياه تو
من روي دل به کعبهي کوي تو داشتم
کمد نداي غيب که اين است راه تو
يک نوک پا به چادر چوپانيم بيا
کز دستچين لاله کنم تکيهگاه تو
آئينه سازمت همهي چشمهسارها
وز چشم آهوان بنوازم نگاه تو
بعد از نواي خواجهي شيراز شهريار
دل بستهام به نالهي سيم سهگاه تو
"شهریار"
+ نوشته شده در سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۸ ساعت 11:39 PM توسط
|