"ما سرخوشان مست دل از دست دادهايم"
ما سرخوشان مست دل از دست دادهايم
همراز عشق و هم نفس جام بادهايم
بر ما بسي كمان ملامت كشيدهاند
تا كار خود ز ابروي جانان گشادهايم
اي گل تو دوش داغ صبوحي كشيدهاي
ما آن شقايقيم كه با داغ زادهايم
پير مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف كن كه به عذر ايستادهايم
كار از تو ميرود مددي اي دليل راه
كانصاف ميدهيم و ز راه اوفتادهايم
چون لاله مي مبين و قدح در ميان كار
اين داغ بين كه بر دل خونين نهادهايم
گفتي كه حافظ اين همه رنگ و خيال چيست
نقش غلط مبين كه همان لوح سادهايم
"حافظ"
+ نوشته شده در پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۸۹ ساعت 11:9 PM توسط
|